امیرمنصور رحیمیان | شهرآرانیوز - جان هر اثر هنری، در حرفی است که پشت خطوط و فرمهای بصری آن اثر نهفته است. اثر هنری هرگز لال و کروکور نیست. با اینکه بیشتر هنرمندان ساکت و کمحرفند، خیلی سادهانگارانه است اگر فکر کنیم، چون در ردیف کردن کلمات ضعیف هستند، درک کمتری از وقایع دارند، بلکه این تفکر نسبتبه واقعیت نسبتی وارونه دارد. در بیشتر مواقع آدم هرقدر کمصحبتتر باشد، تحلیلش از وقایع عمیقتر است. حالا فرقی نمیکند که آن آدم هنرمند باشد یا نباشد.
تنها تفاوت این دسته از انسانها با دیگران، در این است که بهاصطلاح، حرفشان را روی بوم، پرده سینما، موسیقی و در نوشتههایشان میزنند. وقتی آدم این رقم صحبتها را از زبان آنها میشنود، درک میکند که چنان بیریشه و الابختکی هم نیست، منتها باید آن آدم بهواقع هنرمند باشد، وگرنه چه بسیار فیلمها و داستانها و موسیقیها و نقشها که حرفشان یک پول سیاه هم نمیارزد. از آن طرف، بعضی کارها هم آنقدر بیپیچیدگی موضوع را بیان میکنند که آدم لازم نیست در آن اثر، شیرجههای عمیق بزند تا حرف نهفته در آن را کشف کند؛ مثل اثر «میکائیل سیفتچی»، کارتونیست اهل ترکیه که بهراحتی حرفش را میزند.
ولی این کار، از آن چیزی که مخاطب فکر میکند، قدری عمیقتر و لایهدارتر است. دقیقا همچون شحصیت اثر که از عمق و طول تونلی که قصد دارد واردش بشود و اتفاقاتی که در آن انتظارش را میکشد، درک درستی ندارد. سیفتچی به ابزاری که همیشه و همهجا در دستوبال آدمهای این روزگار است، پرداخته است. گوشی تلفنهمراه مثل آیینهای جادویی، کودکی را مسحور خود کرده است و او را به داخل میکشد. کودک با پای خود و با لباس تمیز و مرتب و خندان، وارد صفحه گوشی میشود و بعد از تونلی تکرارشونده، از آن سمت، با لباسی پاره و حالوروز نزار و لبولوچه آویزان، از دریچهای تاریک بیرون میآید. دقیقا مثل کسی که وارد غاری شده است؛ غاری که هیچ شباهتی به دروازه ورودیاش که همان آیینه جادویی باشد، ندارد.
اولین چیزی که به ذهن میرسد، فریب و دروغی است که در شبکههای اجتماعی، مثل رودخانهای مملو از آلودگی و کثافت، جریان دارد؛ رودخانهای که اگر کسی مراقب استفاده کودک از آن نباشد، جریانش میتواند مهلک باشد و آینده و دیدگاه کودک را درباره زندگی و ادامه مسیرش زیر سوال ببرد. با اینکه بهنظر، تمام حرف این اثر در استفاده درست و کنترلشده از اینترنت یا خود تلفنهمراه توسط کودکان است و در مذمت دروغ و ناصواب در تلفنهای همراه و شاید در مذمت کودکی نابودشده نسل جدید است، سخن دیگری هم دارد. حرفی ناپیدا و پیدا، برای کسانی که روی معانی و نشانهها تامل بیشتری میکنند. او هنرمندانه شعری در ستایش زمان را هم بین خطوطش جای داده است. سیفتچی، زمان را قدر میگذارد و از مخاطبانش هم همین را میخواهد. عمر از آنچه ما فکر میکنیم، سریعتر میگذرد و نباید آن را صرف چیزهای کماهمیت کرد. این حرف را خیلی شنیدهایم. بیشتر آدمهایی که سنوسالی ازشان گذشته است، این نکته را خوب درک میکنند.
بیشتر هم از اصطلاح چشم برهم زدن استفاده میکنند. چشم برهم میگذاری و میبینی جوانی تمام شد. چشم برهم میگذاری و میبینی چهار یا پنج ساعت از عمرت را صرف بررسی ایمیل یا بهروزرسانی صفحه شخصیات کردهای. چشم برهم میگذاری و میبینی نصف بیشتر تعامل با دنیای خارج از خودت، بهصورت مجازی شده است. آنوقت است که مثل پسربچه این کارتون، غمگین، افسرده، پشیمان و زخمی، روبهروی خودت میایستی؛ همانطور که او رو به تصویر ایستاده است. انگار تصویری از خودمان است در آیینه جادویی کارتون میکائیل سیفتچی.